حجره نشین

انتظار آمادگی است نه وادادگی

حجره نشین

انتظار آمادگی است نه وادادگی

مشخصات بلاگ
حجره نشین

سلام عزیز

امیدوارم ورود بنده در دنیای مجازی که خود تبلیغ مجازی محسوب می شود برای طالبان معارف اهل بیت مفید واقع شود ، لازم می دانم نکته ای خدمت شما عزیزان عرض نمایم ، دین اسلام و بخصوص مذهب حق شیعه دارای استانداردهای مشخصی است که متاسفانه از ناحیه افرادی که خود را دین شناس می دانند دچار برداشت های سلیقه ای شده است لذا مطالبی که در این وبلاگ می خوانید طبق همان استاندارد ها می باشد و ممکن است بعضی از مطالب به گوش شما غریب باشد ، از شما عزیزان خواهش میکنم در صورت داشتن سئوال در زمینه دینی و مسائل مربوط به خانواده و ارتباطات اجتماعی و ... از طریق وبلاگ با بنده درمیان بگذارید .

دوستان عزیز در صورت پرسیدن سئوال ، آدرس وب یا ایمیل خود را بگذارید تا در صورت پاسخ به شما اطلاع رسانی نمایم

طبقه بندی موضوعی

مراقبت معلول بدون دست از مادر بیمار

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ب.ظ

در نوشته امام رضا(ع) به مأمون آمده که:


         نیکی به پدر و مادر واجب و لازم است اگر چه مشرک و کافر باشند، ولی در معصیت خدا نباید اطاعتشان کرد.


بحار جلد 74 ص 72

مرد معلول ۴۸ ساله چینی که از داشتن دو دست محروم است، توانایی شگفت انگیزی در کار کردن با پاهایش دارد آنچنان که به تنهایی از مادر پیر و بیمار خود مراقبت می‌کند:



  • حجره نشین یار

نظرات  (۲)

  • بانوی گمنام
  • ابو یزید بسطامی را پرسیدند که این پایگاه به دعای مادر یافتی ؛ این بزرگی میان خلق و این معروفی به چه یافتی ؟
    گفت :  آن را هم به دعای مادر ؛ که شبی مادر از من آب خواست ؛ بنگریستم ، در خانه آب نبود . کوزه برداشتم به جوی رفتم ، آب بیاوردم .چون برسر مادر آمدم خوابش برده بود .گفتم اگر بیدارش کنم من بزهکار باشم ؛ بایستادم تا مگر بیدار شود . تا بامداد بیدار شد .سربر کرد و گفت : چرا ایستاده ای ؟ قصّه بگفتم . برخاست و نماز کرد و دست به دعا برداشت و گفت : الهی ، چنان که این پسر ، مرا بزرگ و عزیز داشت ، اندر میان خلق اورا بزرگ و عزیز گردان
    از ابو یزید بسطامی پرسدند که این جایگاه و در جه ای که داری را بوسیله ی دعای خیر مادرت به دست آورده ای ، این احترام و این شهرت در یمان مردم را چگونه به دست آورد؟  ابویزید گفت این ها رو هم از دعای ماردم به دست آورده ام ، چون یک شب مادرم از من اب خواست ؛ نگاه کردم و دیدم درون خانه اب نیست پس کوزه رابرداشتم و رفتم از نهر آب آوردم . وقتی بالای سر مادرم رسیدم دیدم خوابش برده . به خودم گفتم اگر بیدارش کنم گناه می کنم پس منتظر ایستادم تا بیدار شود . او صبح زود بیدار شد و سرش را بلند کرد و گفت : چرا اینجا ایستاده ای ؟من هم تمام ماجرا را برای او گفتم . مادرم بلند شد و نماز خواند و برای من دعاکرد و گفت : خداوندا همان گونه که این پسر به من احترام گذاشت و من را بزرگ و گرامی داشت تو هم در میان خلق او را بزرگ و عزیز بگردان 
  • خانم الف
  • خدایا صد هزار مرتبه شکر ...

    چقد من غافلم :((

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی